کد مطلب:293507 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:288

بیان مطلب


نظر باینكه ما متنهی هستیم و حقتعالی نامتناهی است: ما محدودیم و حق جل و علا نامحدود: ما محاطیم و حق تعالی محیط: وجود ما مشوب است به ماهیت و عدم و حق وجود صرف است و از ماهیت و ضوب عدم معری است:

پس چگونه ممكن و میسر است كه متناهی ادراك نامتناهی و محدود ادراك نامحدود و وجود مشوب ادراك صرف الوجود را كما هو حقه نماید مضافا به اینكه ما ادراك اتصال خود را بجمیع عوالم نامتناهی نمی كنیم و تا ادراك اتصال خود را بجمیع عوالم ننمائیم عظمت و كبریائی ذات الوهی را در مرتبه فاعلیت او نخواهیم نمود پس چگونه برای ما عظمت ذات كبریاءذوالجلال ادراك خواهد شد پس بالبرهان (الله اكبر) یعنی (اكبر من یوصف) و این كلم معجز نظام از كاشف حقایق مولانا الصادق علیه الصلوه والسلام است كه در معنای (الله اكبر) فرموده است:

چنانچه در كتاب توحید صدوق باب 45 در معنای الله اكبر


از آنحضرت نقل شده است:

عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رجل عنده الله اكبر، فقال الله اكبر من ای شی ء فقال من كل شی ء فقال ابوعبدالله علیه اسلام: حدددته فقال الرجل كیف اقول:فقال علیه السلام قل (الله اكبر من ان یوصف):

از حضرت ابی عبدالله كه مراد حضرت امام صادق علیه اسلام است نقل شده در كتاب مزبور كه یكنفر در محضر امام علیه السلام كلمه ی (الله اكبر) كه تكبیر است بر زبان جاری كرد

حضرت از او سوال فرمود با این تكبیر خدای متعال را از كدام شی ء و چه چیز بزرگتر می پنداری آن مرد عرض كرد (من كل شی ء) من خدا را از كل اشیاء و از همه چیز بزرگتر می دانم: حضرت فرمود تو با این گفته ات كه مورد اعتقاد تو است ذات كبریائی الوهی را تحدید نمودی تو خیال و تصور می كنی اشیاء و موجودات بزرگی در عالم وجود دارند ولی بالمقایسه با آنها خدا را از همه آنها و از كل اشیاء اكبر و بزرگتر می پنداری و حال اینكه این تصور تو غلط و باطل است بلكه در واقع كفر و شرك است زیرا در قبال خدا اشیاء و موجودات هیچ رسمیت و استقلالی ندارند تا خدای یكتا از كل آن اشیاء اكبر و برزگتر تصور گردد.

عرض كرد پس چگونه (الله اكبر) را معنی كنم تا تحدید كه


لازمه اش این فساد در اعتقاد است لازم نیاید و با اعتقادی صحیح و درست خدا را بشنایسم و چه بگویم كه موحد واقعی باشم. حضرت امام صادق كاشف حقایق علیه السلام فرمود قل الله اكبر یعنی (اكبر من ان یوصف): یعنی خدا بزرگتر از آن است كه بوصف درآید بعبارت دیگر عظمت و كبریائی ذات الوهی قابل توصیف نیست:

و نیز در همان كتاب توحید صدوق باب 45 حدیث دیگری در معنای (الله اكبر) از امام صادق كاشف حقایق روایت شده كه واضحتر و بهتر نقاب از چهره حق و حقیقت برداشته شده و عالیترین درس عرفان و توحید به اهل ایمان داده شده است حضرت ابوعبدالله یعنی امام صادق علیه الصلوه والسلام در جواب شخص دیگر كه گفت: (الله اكبر من كل شی ء) فقال علیه السلام ثم شی ء فیكون الله اكبر منه): فقلت ما هو فقال (ع) (الله اكبر) من ان یوصف):

مفاد كلام معجز نظام امام علیه السلام كه فرمود (و كان ثم شی ء فیكون الله اكبر منه) این است كه اساسا چیزی فی حیال حق و در قبال او نیست تا بگوئی خدا از آن شی ء بزرگتر است چه ماسوی الله عنوان (لاشی ء) دارند.


بنابراین اشیاء و موجودات در قبال هویت حق همه لا شی ء محضند و از خود هویتی ندارند بلكه استحقاق حمل وجود و موجود ندارند چه همه باطل الذاتند چنانچه لبید كه سر مست رحیق وحدت و تربیت شده مكتب قرآن است در محضر پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مترنم باین بیت گردید


الا كل شی ما خلا الله باطل

و كل نعیم لا محالته زائل


دارد كه برای حضرت خاتم انبیا از گفته لبید شاعر سراینده این بیت اهتزاز ملكوتی و حال وجدی حاصل گردید و فرمود (اصدق شعر قال به العرب) و او را مورد تحسین و آفرین قرار داد:

ریشه ی این واقعیت و حقیقت كه جز خدا هیچ چیز رسمیت و اصالت وجودی ندارد منطق وحی و نص قرآن است كه فرموده است (ذالك بان الله هو الحق و ان ما یدعونه من دونه هوالباطل و ان الله هو العلی الكبیر) آیه 62 سوره حج فقل بقوه البرهان و القرآن و العرفان:- لا هویته الا هویته و ما سواه علی الاطلاق اعدام واباطیل:


حكیم سعدی شیرازی گفته است:


ره عقل جز پیچ در پیچ نیست

بر عارفان جز خدا هیچ نیست


توان گفتن این با حقیقت شناس

ولی خورده گیرند اهل قیاس


كه پس آسمان و زمین چیستند

بنی آدم و دیو و دد كیستند


پسندیده پرسیدی ای هوشمند

بگویم جوابت گر آید پسند


كه هامون و دریا و كوه و فلك

پری آدمی زاد و دیو و ملك


همه هر چه هستند ازان كم ترند

كه با هستی اش نام هستی برند


عظیم است پیش تو دریا به موج

بلند است خورشید گردون به اوج


ولی اهل صورت كجا پی برند

كه ارباب معنی به ملكی درند


كه گر آفتاب است به ذره نیست

وگر هفت دریاست یك قطره نیست





چو سلطان عزت علم بركشد

جهان سر به جیب جهان دركشد


یعنی چون سلطان عزت به احدیت قهاریه تجلی فرماید خط بطلان روی تمام ما سوا كشیده شود و چشم وحدت بین دیاری را غیر حق نه بیند و معلوم شود


كه یكی هست و هیچ نیست جز او

وحده لا اله الا هو


«الحمدلله»

الحمدلله: یعنی حمد مختص خدا است و هیچ كس غیر از خدا مستحق حمد و لایق ستایش و سزاوار ثناء نمی باشد: زیرا حمد و ثناء در ازاء كمال و فضیلت است و اصل كمالات و فضائل همه از خدا است. چه وجود ذاتی مختص اوست و نیز كمالات وجودی از علم و قدرت و حیات و اراده و غیرها همه بالذات و بالاصالته مختص اوست: و هر كمال و فضیلتی كه در ماسواء است پرتوی از شعشعه ی


جمال ربانی و رشحه ای از كمال وظِلّ و سایه ای از فروغ حضرت سبحانی است و اشیاء و موجودات از خود هیچ كمال و فضیلتی ندارند تا سزاوار حمد و ثنا باشند پس از این جهت است كه مستحق حمد و ثناء منحصرا ذات كل الكمال صمدی الوهی است و لذا فرمود (الحمدلله) كه لام (لله) لام اختصاص است و الف و لام (الحمد) را اگر استغراقی بدانیم یعنی كل الحمد و اگر جنسی بگیریم یعی طبیعت حمد مختص خدا است زیرا كامل مطلق بالذات و بالاصالته خدا است:

و اگر حمد و ثناء و تعظیم به جهت برائت از نقص باشد نیز حمد مختص خدا است زیرا موجودی كه مبرای و منزه از جمیع نقائص باشد منحصرا خدا است كه وجود محض است و از خلط با عدم مبری است و نور صرف است و از شوب با ظلمت معری است و هیچ موجودی غیر ازخدا مبری و منزه از كل نواقص و عیوب نمی باشد كه مشوب به هیچ عدمی و ظلمتی و نقصی نباشد زیرا ممكن الوجود اگر فرضا برائت از هر نقص داشته باشد ولی برائت از نقص امكان و تعلق بغیر نخواهد داشت والا ممكن الوجود بالذات نخواهد بود و حال آنكه ممكن الوجود فقر صرفت است.

پس ثابت و مبرهن است كه مستحقق حمد و سزاوار ثنا و


تعظیم از این جهت هم ذات یكتای صمدی الوهی است و بس: (یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید) آیه 16 سوره فاطر: و همانطوریكه محمودیتها و ثناها مختص خدا است و عائد به اوست كما فی الحدیث (الیه یرجع عواقب الثناء) همین طور حامدیت هر حامدی برای هر محمودی نیز مرجعش خدا است و عائد به او است و مخصوص اوست كما اینكه بحول و قوه اوست چون هستی بخش اوست و نعمت از آن او است و منعم حقیقی و واهب كل نعم و بخشنده كل كمالات و فیوضات و بركات علی الاطلاق او است: پس از این لحاظ هم كه حمد و شكر در برابر نعمت باشد نیز مستحق حمد و شكر بالحقیقته جز خدا كسی نیست چه او هست متفرد بالانعام و او است جواد مطلق كه جود و بخشش او بر سبیل فیض و عنایت است به بجهت عوض و غرض زیرا كامل مطلق را غرض زائد بر ذات نیست:

فالحمد كل لله و منه و الیه: و در دعا می خوانیم (اللهم لك الحمد سرمدا ابدا لا انقطاع له و لا نفاد له و لك ینبغی والیك ینتهی): از عادی عشرات در مفاتیح الجنان حاج شیخ عباس قمی رحمته الله علیه:


(للحكیم المتاله الحاج ملاهادی السبزواری قدس الله سره السبحانی)


محامد من ای حامد بدت

ظاهرها لای محمود ثبت


فقی الحقیقته الیه آئل

اذ لله فواضل فضائل


فالحمد كل الحمد مخصوص به

بل كل حامدیته بحوله


یا واهب العقل لك الحامد

الی جنابك انتهی المقاصد


بنور وجهه استنار كل شی ء

و عند نور وجهن سواره فی ء


یا من هو اختفی لفرط نوره

الظاهر الباطن فی ظهوره


و لنعم ما قیل:


حمد بی حد را سزد ذاتی كه بی همتاستی

واحد و یكتاپرستی هم خالق اشیاستی


در حقیقت ماسوائی نبود اندر ماسوا

كل شی ء هالك الا وجهه پیداستی


داخل فی كل شی ء خارج عن كل شی ء

وز ظهور خویش هم پیدا و ناپیداستی


اوست دارا و مراتب از وجود واحد است

كل موجودات را گر اسفل و اعلاستی


عكس و عاكس و ظل و ذی ظل متحد نبود یقین

كی توان گفتن كه شمس و پرتوش یكتاستی





نسبت واجب به ممكن نسبت شمس است و ضوء

نی به مانند بنا و نسبت بناستی


ذات ممكن با صفاتش گرچه غیر از واجب است

از قبیل فی و شی نی رشحه ی دریاستی


كثرت اندر وحدت است و وحدت اندر كثر تست

این در آن پنهان بود و آن اندرین پیداستی


حق حق است و خلق خلق و اول از ثانی بری

ثانی از اول معری نزد هر داناستی


در توهم هرچه اید نیست واجب ممكن است

(كل ما میز تموا) شاهد بر این دعواستی


بیت اخیر متخذ است از كلام معجز نظام حضرت باقر العلوم علیه السلام می باشد كه فرموده است (كل ما میز تموه باوهامكم فی ادق معانیه فهو مخلوق لكم مصنوع مثلكم مردود الیكم):


(هر چه اندیشی پذیرای فنا است

آنكه اندر وهم ناید او خدا است)




«سبحانه الله»

در كتاب شریف توحید صدوق در باب 44 در معنی (سبحان الله) چنین نقل شده است كه از حضرت امیرالمؤمنین و سلطان العارفین رئیس الموحدین مولی الموالی علی بن ابیطالب علیه الصلوه والسلام سئوال شد با اباالحسن (ما تفسیر سبحان الله) قال علیه السلام هو تعظیم جلال الله عز و جل و تنزیه عما قال فیه كل مشرك فاذا قالها العبد صلی علیه كل ملك: از ولی الله اعظم علی علیه السلام از معنی و تفسیر (سبحان الله) سئوال گردید ولی ذوالجلال فرمود (سبحان الله) در مقام تعظیم و تنزیه ذات خداوند متعال استعمال می شود و هرگاه عبد قائل به این كلمه شود و سبحان الله بر زبان جاری سازد كل ملائك و همه فرشتگان بر آن عبد و بنده خدا صلوات فرستند:

و نیز در همان كتاب توحید در همین باب 44 حدیث دیگر از هشام جوالیقی نقل شده كه گفته است از حضرت امام صادق كاشف حقایق علیه السلام سئوال كردم از قول خدای عز و جل (سبحان الله) چه قصد می شود از آن حضرت فرمود (سبحان الله)دلالت دارد بر تنزیه خدا كه خدای متعال منزه و مبری است از هر عیب و نقص:


ناگفته نماند بنا بر قرائت مشهور در تسبیح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ترتیب گفتن آن اول گفتن (الله اكبر) و بعد گفتن (الحمدلله) و سپس ذكر (سبحان الله) است.

نگارنده گوید شاید گفتن (سبحان الله) در آخر این اذكار اعتذار بنده است در نزد پروردگار و پیشگاه الوهی كه مبادا ذكر و تسبیح او نواقصی داشته باشد لفظا یا معنا لذا بگفتن (سبحان الله) تنزیه می كند حق را از گفتن آن نواقص و یا خطرات اوهامی كه در اثنای تكبیر یا حمد عارض او می شود چه تسبیح در واقع عبارتست از سلب جمیع نواقص:


بار خدایا مهیمنی و مدبر

وز همه عیبی منزهی و مبری


ما نتوانیم حق حمد تو گفتن

با همه كروبیان عالم بالا


قال سید الساجدین و زین العابدین مولانا علی بن الحسین فی مناجاته (الهی قصرت الالسن عن بلوغ ثنائك كما یلق بجلالك) از مفاتیح قمی


حكیم سنائی گوید


ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدائی

نروم جز به همان راه كه توئم راهنمائی


همه درگاه تو جویم همه از فیض تو پویم

همه توحید تو گویم كه بتوحید سزائی


تو رحیمی تو حكیمی تو عظیمی تو كریمی

تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنائی


نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجی

نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نیائی


لب و دندان سنائی همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزح بودش روی رهائی


لمولفه


تو سزاوار ستایش صفتت رحمت و بخشش

تو مربی همه عالم تو خداوند جهانی


همه علمی همه قدرت همه حلمی همه حكمت

همه فیضی و كمالی همه نوری و بهائی


احدی تو صمدی تو غنی از یار وزیری

بری از شبه و نظیری متفرد به بقائی





همه تكبیر تو گویم همه تحمید تو گویم

همه تسبیح تو گویم كه به تحمید سزائی


تكبیر گفتن (الله اكبر): تحمید گفتن (الحمدلله): تسبیح گفتن (سبحان الله) فاطمه زهرا سلام الله علیها بعدد سابق الذكر نامیده شده است.

تعلیم این اذكار از ناحیه پدر بزرگوار بدخترش فاطمه زهرا است و در واقع عطیه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت است مداومت امت را بر این تسبیح كه یادگار حضرت فاطمه زهرا دختر والاگهر پیغمبر خاتم حضرت محمد مصطفی علیهما آلاف التحیته و الثنا است فضیلت و ثواب بسیار برای آن در اخبار صادره از مقام عصمت و معادن حكمت علیهم السلام وارد است كه به شمه از آن اجمالا اشاره می شود: